تنبلی قبل از عید
سلام گل پسر! در چه حالی؟ از اینکه مامان سرکار نمیره و پیشته خوشحالی؟ سه شنبه 23 اسفند قرار بود از خونه بیرون نرم. از اتفاقات چهارشنبه سوری به خاطر وجود نازنینت میترسیدم. تا ظهر تو خونه جلوی تلویزیون ولو بودم. ناهار رفتم خونه مامان جون و به محض برگشتن خوابیدم تا شیش. بیدار که شدم بلافاصله رفتم خونه مامان جون که تا هوا تاریک نشده برسم. علی و امیر هم اونجا بودن. با اقاجون آتیش بزرگی تو حیاط خونه روشن کرده بودن. سارینا هم اومد پیششون. یکی از ترقه هاشون خیلی ترسناک بود و من یهویی تکون خوردم. علی اومد معذرت خواست. بعد از شام هم برگشتم خونه و زود خوابیدم. چهارشنبه صبح یکسر رفتم دانشگاه تا یک صورتجلسه را امضا کنم. بعدش اومدم از سر کوچه ماهی ...
نویسنده :
معصومه
19:43